آنجا کفش ها را راه ندادند در لطافت داغ رمل ها کفش ها ماندند و ما رفتیم آنجا وادی مقدس رمل ها بود پای برهنه در آرامش سرد رمل ها فرو رفتیم و اینجا بود که پا ها می گفتند و دست ها می شنیدند از نرمی ها ....از التهاب ها ...از به یکباره فرو رفتن ها.... از سرخی ها....از بوسه خارها
پاهای من و رمل ها منتظر قدم هایی دیگر همچنان برهنه.... کفش ها را به کناری گذاشته ایم...........
3 comments:
آنجا کفش ها را راه ندادند در لطافت داغ رمل ها
کفش ها ماندند و ما رفتیم
آنجا وادی مقدس رمل ها بود
پای برهنه در آرامش سرد رمل ها فرو رفتیم
و اینجا بود که پا ها می گفتند و دست ها می شنیدند
از نرمی ها ....از التهاب ها ...از به یکباره فرو رفتن ها....
از سرخی ها....از بوسه خارها
پاهای من و رمل ها منتظر قدم هایی دیگر
همچنان برهنه....
کفش ها را به کناری گذاشته ایم...........
Dear Sohrab,
We should worl on this blog more.
Do you accept?
actually we're working on it dear Yasmin...
Welcome
Post a Comment